/ این روزها گلیم خودم را بهتر از آب بیرون می کشم.با احترام می توانم مقابل آدم های فضولی که طی تحقیقات کثیرشان هنوز موفق نشده ته و توی قضایای زندگی خصوصیم را درآورند بایستم و درمقابل سیل سوالات شان خم به ابرو نیاورم، بلکه با لبهای خمیده و لبخندی ملیح بگویم برای شما چه فرقی داره؟!
// قربان خدا بروم! شاید حکمت ان مع العسر یسرا را تا حدودی درک کرده باشم اما این حکایت نیش و نوش باهم و کنارهم را ملتفت نمی شوم! شادی و غم توام، بغض و خنده ! بیچاره عضلات صورتم!
/// شماره خانه آینده مان را توی گوشیم با عنوان آشیونه عشق ثبت می کنم و الان حس قناری هایی را دارم که مدام آواز می خوانند.
//// در وقت نیاز آدمها دوستان واقعی را می شناسند.آنهایی که همیشه مدعی کمک اند با آنها که واقعا باری از روی دوشت برمی دارند، زبان بازها و صادقان از هم تفکیک می شوند.حسابش را بکنید تمام طول عمر با عمه ات خوب و محترم بوده ای بعد وقتی عمه خانم اسم وسیله ای بی مصرف برای جهیزیه می برند و میگویند حتما باید بخری و تو مخالفت می کنی، ایشان به گریه می افتند و می گویند به من بی احترامی کرده ای! و من و جمع هاج و واج به ایشان نگاه می کنیم که چی شددد؟!! مگه چی گفتم من!؟؟؟
///// باباها فرشتگانی هستند که بال هایشان را برای پرواز و آرزوی فرزندان شان پر پر می کنند! (واژه " بعضی" را به اول این جمله دوست داشتنی اضافه کنید.چون خوشگل بود حیفم اومد تخصیص بزنمش!)