حس وقتی رو دارم که یک خویش نزدیک مهمونم کرده و بعد مدتها میخوام برم دیدارش،هم خوشحالم از این توفیق و هم شرمسارم.شرمنده از اینکه با چه عذر و بهونه ای کم پیدایی خودم رو توجیه کنم اون هم برای میزبانی که خودش از تمام آنچه بر من جریان داشته آگاهه! چطور نگاهش کنم و بگم شرمنده م دیگه خیلی سرم شلوغه؟! چطور بگم از اینکه در محضرش هستم بی اندازه خوشحالم و از این همه دوریه که دلم زنگار گرفته؟!
۱ مهر ۹۴
![](http://blog.ir/media/images/guest.png?1)
دلقک
۲۸ مهر ۱۷:۳۱
۲۸ مهر ۱۷:۳۱
اصولن کسی به من گله کند که چرا نیستی و این حرف ها به سرعت ارتباطم را با آن شخص تمام می کنم.خخخ.اصول من است دیگر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
آرشیو مطالب
ارديبهشت ۱۳۹۷ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۶ ( ۱ )
بهمن ۱۳۹۶ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۶ ( ۳ )
تیر ۱۳۹۶ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۶ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۶ ( ۱ )
اسفند ۱۳۹۵ ( ۲ )
بهمن ۱۳۹۵ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۵ ( ۲ )
آبان ۱۳۹۵ ( ۳ )
شهریور ۱۳۹۵ ( ۳ )
مرداد ۱۳۹۵ ( ۷ )
تیر ۱۳۹۵ ( ۵ )
خرداد ۱۳۹۵ ( ۱ )
ارديبهشت ۱۳۹۵ ( ۳ )
فروردين ۱۳۹۵ ( ۳ )
اسفند ۱۳۹۴ ( ۵ )
بهمن ۱۳۹۴ ( ۳ )
دی ۱۳۹۴ ( ۲ )
آذر ۱۳۹۴ ( ۶ )
آبان ۱۳۹۴ ( ۲ )
مهر ۱۳۹۴ ( ۱ )
مرداد ۱۳۹۴ ( ۴ )
تیر ۱۳۹۴ ( ۱ )
خرداد ۱۳۹۴ ( ۱ )