عروسی

دیشب در خانه ی پدری جلسه ای اضطراری و فوق العاده با موضوعیت نجات و حفظ منافع برخی از اقوام دور و نزدیک، دوستان، همسایه ها و  حتی هم محله ای ها برگزار شد.اینجانب ضمن اظهار نگرانی برای وضعیت اسف بار این افراد اذعان داشتم باید وقت را غنیمت شمرد و هرچه سریع تر به یاری این جمع شتافت! آقای شوهر نیز بر این امر صحه گذاشت که چند ماهی ست نامبرده گان از خواب و خوراک افتاده اند، پای چشم هایشان گود رفته و دلشان خون شده است! من که دیگر عذاب وجدان امانم نمی دهد! دیگر سزاوار نیست و خدا را خوش نمی اید که ایشان هر صبح و شب با این دغدغه بسر برند که ""  پس کی ما عروسی می کنیم؟!! ""

من و آقای شوهر(دو زوج مردمی) و اولیاء بنده که خود در محضر چنین جماعتی یک عمر خاک صحنه خورده اند مصمم شدیم که در طول یک تا سه ماه اینده مرا به هر زوری هست روانه خانه بخت کنیم!

 تا آن زمان برای ایشان از درگاه خداوند منان صبر و طول عمر مسئلت میدارم،باشد که آرزو بر دل نمیرند!



۳
هولدن کالفیلد
۰۵ شهریور ۲۲:۲۳
من ازدواج میخوام :|
پاسخ :

راستی تو پس کی ازدواج می کنی؟ چرا ازدواج نمی کنی؟

:)))

.. ندآ ..
۰۵ شهریور ۲۳:۲۴
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
عالی بود 
خیلی عالی 
:دی :دی 
خوشبخت بشی ***** جان :-* :-*
پاسخ :

والا:))

ممنون عزیزم:*

شمیم عشق
۰۲ آذر ۱۵:۳۶
:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان